|
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : mehrnaz
اعتراف میکنم با همه ی زنانگی ام هرگز به بودنت درکنار دیگری حسادت نکرده ام من ان لحظه ها را مرده ام
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : mehrnaz
بعضی خواب ها را باید قاب گرفت و در ارشیو خاطرات نگه داشت... با نام :خاطراتی ک اتفاق نیفتاده اند
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : mehrnaz
گناهانم را دوست دارم آن ها واقعی ترین انتخاب هایم بودند...
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : mehrnaz
داغ ترین اغوش ها را از تنت وشیرین ترین بوسه ها را از لبانت بیرون می کشم به تلافی تمام روز هایی که می خواهمت ونیستی...
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : mehrnaz
چرا ناراحتی؟ تو که کاری نکردی ... فقط یک کبریت روشن کردی و رفتی من بی جنبه بودم سوختم...
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : mehrnaz
خدا قسمت "داشتنت" را به من نداد... شاید کسی تو را بیشتر از من "دعا" کرده بود.
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : mehrnaz
زن با چشمانش حرف می زند... دوست داشتنش را با نگاهش می گوید..... وقت شادی, چشمانش برق می زند... وقت عشق بازی چشمانش خمار می شود... تمام دنیا را می توان در چشم زن خلاصه کرد.... او می تواند با نگاهش دنیا را عاشق کند... ![]() |